جدول جو
جدول جو

معنی بیهده گفتن - جستجوی لغت در جدول جو

بیهده گفتن(نَ سَ)
بیهوده گفتن. یافه گفتن. هذر. لغو گفتن. لاطائل گفتن:
خاقانی اگر بیهده گفت از سر مستی
مستی به ازو بیهده گوی تو ندیدم.
خاقانی.
تا عاقبهالامر... دست تعدی دراز کرد و بیهده گفتن آغاز. (گلستان)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(نَ)
یاوه گفتن. لاطائل و بیهوده سخن گفتن. لغو گفتن. یاوه سرایی کردن. تهذار. تفحش. (منتهی الارب). عتر. لغو. لاغیه و ملغاه. (منتهی الارب). هجر. (ترجمان القرآن). هذاء. هذر. هذو. هذی. هذیان. (یادداشت مؤلف) : ذره، سخن بد و بیهوده گفتن. (منتهی الارب) :
برآمد ز سودای من سرخروی
کزین جنس بیهوده دیگر مگوی.
سعدی.
مجال سخن تا نبینی ز پیش
به بیهوده گفتن مبر قدر خویش.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(مُ)
تعهد کردن. متعهد شدن. قبول کردن. عهده دار شدن
لغت نامه دهخدا
تصویری از بعهده گرفتن
تصویر بعهده گرفتن
تعهد کردن، متعهد شدن، قبول کردن
فرهنگ لغت هوشیار